جدول جو
جدول جو

معنی که کن - جستجوی لغت در جدول جو

که کن
(تَ چَ / چِ)
کوه کن. کوه کننده:
وهم او برمثال آهن بود
دشمنش کوه و دولتش که کن.
فرخی.
، کوه گذار. کوه نورد. که راههای کوهستانی را به چابکی و آسانی قطع کند (در صفت اسب و دیگر مراکب) :
مرکبی طیاره ای که پاره ای
شخ نوردی که کنی وادی جهی.
منوچهری.
که کن و بارکش و کارکن و راه نورد
صف در و تیزرو و تازه رخ و شیرآواز.
منوچهری.
رجوع به کوه کن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ / نُو گِ رِ)
آنکه بر روی سکه نقش کند. رجوع به تذکره الملوک چ 2 صص 21- 22
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از بخش کهنوج شهرستان جیرفت که دارای 50 تن سکنه، آب آن از رودخانه و محصول عمده اش خرماست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کَ تِ گُمْبَ)
دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. جلگه ای و گرمسیر. با 240 تن سکنه. آب آن از نهر خسروآباد. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی سیاه چادربافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ص 289)
لغت نامه دهخدا
نام گیاهی است اما قرأت کلمه مشکوک است. (تذکره الاولیاء ج 2 ص 326 و 328) : ابوسعید هفت سال دیگر در بیابان گشت و کل کن می خورد و با سباع می بود. (تذکره الاولیاء). فلان کس چندین سال است تا کل کن می خورد... (تذکره الاولیا). و رجوع به کلکنک شود
لغت نامه دهخدا
(تَ شِ)
زنی سخت بی شرم و زبان دراز و جهوریهالصوت. صفتی است دختران و زنان درشت خوی را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
دهی از دهستان طارم بالا که در بخش سیردان شهرستان زنجان واقع است و 141 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سِکْ کَ / کِ کَ)
عمل سکه کردن و سکه زدن: استادان سکه کن هرروز بشغل سکه کنی اشتغال مینمایند. (تذکره الملوک چ 2 ص 22)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کت کن
تصویر کت کن
((کَ. کَ))
کاریزکن، مقنی
فرهنگ فارسی معین
موجودی خیالی برای ترساندن بچه ها
فرهنگ گویش مازندرانی